جدول جو
جدول جو

معنی شوم سرای - جستجوی لغت در جدول جو

شوم سرای
(سَ)
خانه نامیمون. خانه نحس و شوم:
عاقل به چه امید در این شوم سرای
بر دولت او دل نهد از بهر خدای.
؟ (از مرصادالعباد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

که رای و نظر نحس و بد دارد، بداندیشه:
مستهان و خوار گشتند از فتن
از وزیر شوم رای و شوم فن،
مولوی
لغت نامه دهخدا
(طِ خوا / خا)
خوش آواز. نیکوسراینده. خوش نغمه:
نگه داشت در طاق بستانسرای
یکی نامور بلبل خوش سرای.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ سَ)
درم سرا. سرای درم. دارالضرب. ضرابخانه. دارالسکه. (دهار). میخکده:
نمود صبح درست ستاره خالی ماند
درم سرای فلک همچو کلبۀ قلاب.
خواجه عمید لوبکی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
موضعی نزدیک سمرقند. (یادداشت به خط مؤلف). در این محل بود که غایرخان، حاکم اترار و کشندۀ تجار مغول را که سبب اصلی هجوم چنگیز گردید، پس از تسخیر اترار و دستگیر ساختن او سیم گداخته در چشم ریختند. رجوع به جهانگشای جوینی ج 1 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ سَ)
جای غم و اندوه. خانه غم. غمخانه. غمکده. غم جای. غمگاه، کنایه از دنیاست:
در غم سرای عاریت از شادی
گر هیچ هست هیچکسان دارند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
نامبارک روی، منحوس رخ، مقابل فرخ لقا:
به گفتار گرسیوز شوم روی
گران کرد بیهوده دل را بدوی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(هََ سَ)
هم سرا. هم خانه. همنشین:
بمانید با یکدگر هم سرای
مباشید از یکدگرتان جدای.
فردوسی.
بدین هم نشست و بدین هم سرای
همی دارشان تا تو باشی به جای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از قول سرای
تصویر قول سرای
سخنور، سرود گوی ترانه سرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو سرای
تصویر دو سرای
دو دنیا، دو عالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سرای
تصویر هم سرای
همنشین، هم خانه
فرهنگ لغت هوشیار
به هنگام شب
فرهنگ گویش مازندرانی